۱۹ بهمن , ۱۴۰۰
صبح جای جای آسمان را چند تکه ابر پوشانده بود، اما بقیه روز هوا آفتابی بود، صبح زود، ایستگاه گرمسار را ترک کردم و با قطار سمت تهران راه افتادم. در ایستگاه راهآهن پایتخت پیاده شدم و به سمت شاه عبدالعظیم رفتم. آنجا به خانه حاج آقا رضا تلفن کردم. دخترخاله فاطمه گفت که برادرم محمدعلی که شب گذشته آنجا بود برای سخنرانی مهدی بازرگان به دانشگاه تهران رفته است. من هم مستقیم رفتم سمت دانشگاه، ساعت 11 رسیدم، مهدی بازرگان نخست وزیر امام در حال سخنرانی بود…
برای شنیدن ادامه ماجرا، شنونده نهمین قسمت از روایت بهمن باشید.