📻 رادیو نیمخط – شمارهی دوم
«عدد آداب دارد؟»
🔢 دوباره همانجا ایستادم که چهار سال پیش ایستاده بودم. با دوستانم از کنارهٔ این پارک عبور میکردیم. چند وقتی از کنکورمان گذشته بود. قرارمان رستورانی بود آن سر پارک. «شام آخر» بود انگار. تصویر آن شب روشن روشن است. همه چیزش برایم مثل روز روشن است. الّا آن یک چیز. نمیدانم چرا… نمیدانم چرا یادم نمیآید. شاید باید گذشته را مرور کنم. بگذارید به عقب برگردیم. خیلی عقبتر…
🎈 هفتساله بودم. چسبیده به دست مادرم. مثل همهٔ کودکان هفتسالهٔ دیگر. اما من یک کودک عادی نبودم.
🎁 هدیهای از تجربیات رستاییها به شما تازه کنکوردادههایی که در نقطهی آغازین جادهی جدیدی از زندگیتان ایستادهاید!
رستایی باشید 🕊
اسپانسری و پشتیبانی توسط هاست Nvme میزبان فا