ما دوچرخه سوارها هرکدوم به یه دلیلی یه روزی دوچرخه سواری و شروع کردیم ولی دلیل ادامه دادنمون باهم فرق میکنه. یکی برای اینکه تفریح کنه و آخر هفته ها یه دوری با دوستاش بزنه دوچرخه سواری میکنه. یکی برای اینکه هرروز یه مسافتی رو بره تا سر کار و برگرده. یکی برای اینکه چهارتا خورجین ببنده رو چرخش و باهاش بره سفر. یکی برای اینکه بتونه تو مسابقات شرکت کنه و مقام بیاره و یکی هم برای اینکه دیوانه وار نشستن روی زین و خوردن باد توی صورتش رو دوست داره. براش هم خیلی فرقی نمیکنه با چه دوچرخه ای و کجا تو چه هوایی و زیر چه آسمونی. مسیر کوتاه باشه یا طولانی سربالایی باشه یا سرپایینی خاکی باشه یا آسفالت در هر صورت به نظرش چرخوندن هر رکابی ممد حیاته و همچنین مفرح زات. مهمون این قسمت آدمیه که به نظرش دوچرخه سواری انتها نداره. اون میتونه ساعت ۲ شب بشینه روی زین تا ۲۰ ساعت به رکاب زدن خودش ادامه بده اونم تنها و ۴۰۰ کیلومتر اون طرفتر وقتی به مقصدش رسید تاکسی بگیره و برگرده سر جایی که بوده و فرداش هم خیلی شیک پاشه بره سر کار. قصه دوچرخه سواری امیر و استفاده از تجربیاتش میتونه کمک کنه به هرکسی که دوچرخه سواری رو شروع کرده و یا میخواد که کارهای بزرگی انجام بده. من اینجا هستم تا قصه دوچرخه سواری آدمهارو روایت کنم. اگر شما هم دوست دارین همرکاب من باشین خیلی خوشحال میشم که بهم پیام بدین و قصه خودتون رو برای من و دیگران تعریف کنین.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.