.به پادکست بداهه خوش اومدید
گفتگوهای ما (مهتا قرباننیا و امیر مهرانی) از پیش طراحی شده نیستن، ما فکر میکنیم خیلی چیزا وقتی گفته میشن که از قبل براشون برنامه ریزی نکردیم.
گفتگو در هر اپیزود جریان خودش رو خودش پیدا میکنه و میره به جایی که باید.
مهتا از یک صحنهی خیلی ساده شروع کرد؛ لحظهای که منتظر کسی بود و چشمش به آدمهایی افتاد که از کنارش میگذشتند. نه فقط آدمها، که حالوهوای فضا را دید؛ صدای قدمها، نور، سکوت، و آن حسِ رهاشدگی که گاهی در میان روزمرگی پیدا میشود.
از این روایت کوچک، گفتوگو شکل گرفت. رفتیم سراغ جبر و اختیار؛ اینکه چرا بعضی موقعیتها را وقتی انتخاب میکنیم شیرینترند و وقتی مجبوریم، حتی بهترینشان تلخ میشود. حرف زدیم از اینکه شاید بیشتر مردم صبح که از خواب بیدار میشوند قصد خراب کردن زندگی کسی را ندارند، و چطور پیشفرض نیکخواهانه میتواند راهی برای ساختن اتمسفر اعتماد باشد. تمرینی خیالی کردیم: خانهای را وسط جنگل تصور کن… و ببین اگر آنجا تنها زندگی کنی، چه چیزهایی روزهای تو را تعریف میکند؟
اینجا به «اتمسفر» رابطه رسیده بودیم؛ اینکه انگار هر آدمی، اطرافش اتمسفری دارد. برای بعضیها آلوده است و برای بعضیها شفاف و پر اکسیژن. اینکه ما در ساخت چه اتمسفری مشارکت میکنیم؟
اگر دوست داری با ما از یک لحظهی ساده به دنیای پرکشف رابطهها، انتخابها و فضاها سفر کنی، این اپیزود را بشنو.
آهنگها:
موسیقی ابتدایی: ترانه شاعر – گلسا و محمد موسوی
موسیقی پایانی: بعضی وقتها – کیوسک
Thank you for subscribing. Share this episode.