پادکست۸ – ایلکا پادکست

ایلکا پادکست


صدا : #علی_ایلکا

به ساعت نگاه کردم،

شش و بیست دقیقه صبح بود.

دوباره خوابیدم.

بعد پاشدم.

به ساعت نگاه کردم.

شش و بیست دقیقه صبح بود.

فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه، حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام.

خوابیدم وقتی پاشدم هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود.

سراسیمه پا شدم، باورم نمی شد که ساعت مرده باشد.

به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم.

آدم ها هم مثل ساعت ها هستند.

بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت، مرتب، همیشگی. آنقدر صبور

دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی.

بودنشان برایت بی اهمیت می شود، همینطور بی ادعا می چرخند، بی

آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود بعد یکهو روشنی روز خبر

می دهد که او دیگر نیست.

قدر این آدم ها را باید بدانیم

🎙 @deklamehaye_ali_ilka

instagram.com/deklame.ali.ilka

همه پادکست ها یکجا

Tehran podcast logo

دسترسی نامحدود و رایگان به دنیای پادکست ها