- سیمآوا
- شعر و ادبیات
- https://t.me/SimaAva_Poetry
شاعر: سیما شهسواری
اجرا: سیما شهسواری
موسیقی: Gulumcan
آهنگساز: Ahmet Ozgul
گرم لبخندی که بر رخساره میتابید نیست
چشم خندانی که هر دم ژاله میبارید نیست
روبروی پنجره دیوار سردی مرده است
دیگر آن سروی که بر بالاش میبالید نیست
روشنایی هم به ما بد سرگرانی میکند
کودکی که سخت در گهواره میخوابید نیست
آنچنان میبارد از چشمم سرشک لعل رنگ
کآبرو و ارزشی بر در و مروارید نیست
کوره راهی ناشناس و نم نم باران و من
در تمام طول راه یک رهگذر در دید نیست
ریشه ام در خاک سرد بی کسی پوسیده است
ساقه ام در معرض تابیدن خورشید نیست
همچو برگی در خزان افسرده ام، دور از بهار
زیر گام سرد غم من مرده ام، تردید نیست
روز وشب در حسرت گل عمر من بر باد رفت
فصل گل تحویل شد، عمر مرا تمدید نیست
هستی ام تفسیر تازه بر کلام وحشت است
قصه ام افسانه تاراج باد و بید نیست
ماه بختم در خسوف و هر شبم طغیان درد
دیگرم شوق نگاه زهره و ناهید نیست
گر بدین رنجوری و زاری ز پا نفتاده ام
سخت جان بودم والا صحبت امید نیست
بیستون دل خواستم نقش ترا گیرد به خود
دیر فهمیدم که کار قلب من تقلید نیست
ای پرستوی مهاجر کز برم بگریختی
رفتی و آمد بهار، بی تو بهارم عید نیست
شعر زیبایی بود البته با اجرای خودشون
سپاسگزارم از نظر لطفتون!
مرسی از اشتراک گذاری عالیتون
سپاسگزارم از شما!