
- چِشمایِِ بَسته
- قسمت اول
- زمان01:09
- روایتی از:امیرحسین دیانتی
چرا چشمایِ بَسته؟
وقتی چشماتو میبندی و شروع میکنی به گوش دادن میتونی تصور کنی،هر اونچه که میخوای اتفاق میفته و هر اونچه که باید بشه میشه.سادست اما سختِ.یادت باشه که وقتی تخیل میکنی فرصت بزرگیو از دست میدی که بهش میگم شانس.هزاران هزار اتفاق امکان وقوعش هست و بدون که حرکتت رو زمین بی تاثیر نیست بر رویِ سایر موجوداتِ اطرافت.نمیتونم بگم که درست راه برو چون نمیدونم درست چیه وقتی احتمال اونچیزیکه میخوای بشه یک در هزاره.اما میتونم از این حرف بزنم که لذت بردن همشِ یعنی تمومِ اون هزارتا امکان.وقتی لذت میبری بازگشتِ انرژیت به طبیعت چندبرابره،وقتی در رابطه با خودت،خودت با طبیعت و طبیعت با تو قرار بگیری میفهمی لذت بردن محصولی داره به نامِ “آرامش” و آرامش لذتی داره به نام “تفکر“.
پس وقتی چشمامو میبندم و میتونم تجسم کنم حضورتو،تخیل صرف نیست.این یه واقعیت از زندگیمه که باهات درمیونش میزارم.چشمایِ بَسته ی من و هزاران صدایی که فریاد میکشن تو سَرَم.