📻 رادیو نیمخط – شمارهی چهارم
«علی کوچولو و یک شب طولانی»
📖 باز یه ساعت گذشت
دو ساعت گذشت.
کسی نبود.
علی ناامید شدش.
غصهدار شدش.
داشت که گریهش میگرفت.
نمیفهمید که چرا اوضاعش اینطوری شده.
که یهو…
🌑 خیلیها به این حرف باور دارن که حتی این ساعت، این تاریکترین ساعت شب، هم پشتش نور خورشیدی هست؛ ولی اگه واقعا صبحی در کار نباشه چی؟! اگه نیمساعت، یه ساعت دیگه خورشیدی درنیومد چی؟! اون موقع چی کار میکنیم؟!
رستایی باشید 🕊